این فیلم، به نوعی پیش درآمدی بر فیلم «سفید برفی و شکارچی» است. داستان فیلم درباره دو خواهری ست که عضو خاندان سلطنتی اند و هر دو سودای ملکه شدن را در سر دارند. این دو خواهر راونا و فِریا نام دارند. راونا خواهر بدجنسی است که زندگی عشقی و زناشویی خواهرش را از سرِ حسادت نابود کرده است (و ظاهراً بدجوری هم نابود کرده چون باعث کشته شدن بچه ی تازه به دنیا آمده ی خواهرش به شکل فجیعی شده است). فِریا که خبر ندارد نابودی زندگی اش به واسطه ی دخالت ها و خباثت های خواهرش بوده، عازم سرزمین دوردستی در کوهستان ها می شود. فِریا هرگاه به اوج عصبانبت می رسد از نوک انگشتانش یخ و سرما به بیرون پرتاب می شود. او با استفاده از همین توانایی اش در آن سرزمین های دورست شمالی قصری باشکوه برای خود می سازد و حکومت پادشاهی خودش را برقرار می کند. فِریا همچنین با آموزش کودکان سرزمین شمالی ارتشی زبده از شکارچیان به راه می اندازد. او کودکان را می رباید و سپس آنها را تعلیم می دهد تا مبارزان شکست ناپذیری از کار درآیند. فِریا از آنجا که خودش از عشق و خانواده محروم بوده، دستور داده است که زیر حکومت او هرگونه رابطه ی عشقی و عاطفی ممنوع باشد. اما دو تن از نفرات ارتش شکارچیان فِریا، یعنی اریک و سارا، این دستور را نادیده گرفته و دلباخته هم می شوند. با این حال دیری نمی پاید که فِریا پی به این موضوع می برد.....