- نویسنده : جوردن هافمن
- |
- ترجمه : پیمان جوادی
- |
- منبع : گاردین

یوهانسون (با وجود این که 29 ساله است) نقش دانشجوی آمریکایی را بازی می کند که در تایوان زندگی میکند. مردی سرسخت که به تازگی با او آشنا شده، از او میخواهد که یک چمدان قفلشده ای را برای آقای کِنگِ اسرار آمیز (چوی مین-سیک) در یک هتل ببرد. واضح است که این حرکت هوشمندانه ای نیست، اما محض احتیاط از اینکه شاید از این واقعیت آگاه نباشیم، تصاویری ناراحتکننده از نزدیک شدن موشی به تله موش و حیوانات ساوانایی که در پی نجات هستند به نشان داده میشود.
این تناقضات فقط گوشهای از آن چیزی ست که بعد از این خواهید دید، همانطور که ما در ادامه یک نمونهی بسیار قدرتمند از تدوین به سبک کویانیسکاسی را شاهد خواهیم بود که از دایناسورها به مراکز شلوغ شهر و کرگدنهایی که در حال عشقبازی هستند حرکت میکند. بیشتر این تصاویر همراه سخنرانی پروفسور نورمن نمایش داده میشوند که موضوع آن در رابطه با این است که در صورت دسترسی یک انسان به تمام ظرفیت مغزش رُخ میدهد و ظاهرا توضیحدهندهی اتفاقاتی است که در همان زمان برای لوسی رُخ در حال دادن است.
همانگونه که در فیلم می بینید، لوسی ناخواسته انتقالدهندهی یک داروی مخدر جدید شده است. عواملِ آقای کِنگ او را میگیرند و از پای در میآورند و محمولهای از ماده مخدر CPH4 را در شکم او جاسازی می کنند. این محموله بستهای پر از کریستال است که تقریبا شبیه ورژن آبی رنگ نمکهای گران و شیکی است که همیشه میخواسته اید از فروشگاه "دین و دلوکا" بخرید. پس از اینکه چند نفر که احتمالا قصد تجاوز به او را داشتهاند او را کتک میزنند، این ماده وارد خون او میشود و اینجاست که یک ابرقهرمان جدید متولد میشود.
دو سوم ابتدایی این فیلم 90 دقیقهای جذاب و سرگرم کننده است. لوسی پس از این ماجرا کمی به سمت انتقامگیری کشیده شده است ولی در عین حال به دنبال شکار بقیهی بستههای مواد نیز هست. CPH4 مادهای است که به طور طبیعی در دوران بارداری به وجود میآید (شخصیتی که میتوان او را "دکتر توضیحات" نامید، میگوید: "این همان چیزیست که باعث میشود استخوانهای ما رشد کند.") از آنجایی که لوسی این ماده را صرف کرده است، قدرت مغزش به شکلی فزاینده در حال گذر از ده درصد معمولیست و با این اتفاق برای او انواع قدرتهای جادویی پدید میآید. او میتواند خطوط تلفن را دستکاری کند، مردم را از جایشان بلند کند و با سرعتی مافوق صوت تایپ کند. ولی با این حال او میداند که برای چند ساعت دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند (او چگونه این نکته را میداند؟ خُب، او در حال استفاده از ظرفیت بیشتری از مغزش است و بنابراین باید همه چیز را بداند). لوسی به کریستالهای اضافه نیاز دارد تا به "برتری" صد درصد برسد و امیدوارانه دانشی که انسان به دنبال آن است را در اختیار فریمن قرار دهد.
پایان فیلم کاملا از مسیر خود خارج میشود، ولی باز در عین احمقانه بودنش جذاب و سرگرم کننده است. این فیلم مثل یک «ادیسه فضایی» برای کسانی است که حوصلهشان زود سر میرود، و احتمالا کسانی که میخواهند از هیجان لبریز شوند. متاسفانه زمانی که لوسی به سوی ترس روانگردانی اش میرود و ستونهای فیلمنامه از هم فرو می پاشد، صحنهی اکشنی بین آدمبدهای کرهای و پلیسهای فرانسوی شکل میگیرد کاملا بیارزش است. در عمل تنها چیزی که باقی میماند تسلط بی چون و چرای اسکارلت بر رزمی کاران به کمک تکان دادن اجسام از راه دور یا به هم ریختن زمان و مکان با چشمان غضبناکش است.
این که بسون اکشن را به زادگاه مادری یعنی فرانسه کشانده و تلاش میکند یک تعقیب و گریز شلوغ و پرهرج و مرج در "منطقه 1 پاریس" را به تصویر بکشد دیدنی است. یوهانسون صحنه های اکشن را با جملات مبهم و فلسفی مثل "ما واقعا هیچوقت نمیمیریم!" قطع می کند. این لحظات واضح و مشترک در فیلم های بسون که توام با دیالوگهایی با معنایی ژرف و عمیق هستند، ایده همیشگی و اساسی اوست.
فیلم حرف خاصی برای گفتن ندارد، اما منصفانه است که آن را بهترین کار بسون بعد از «عنصر پنجم» بدانیم. بعضی از مخاطبان فیلم ممکن است زمانی که صفحه سیاه در آخر فیلم نشان داده میشود، ممکن است که دهانشان از فرط تعجب باز بماند که "ها؟ آخرش چی شد؟!"، اما فکر می کنم که نتیجهگیری نامعقول فیلم (فقط کافی است صبر کنید تا ببینید چه چیزی در سکانس پایانی در دست مورگان فریمن باقی میماند) نشان از یک فیلمساز مولف دارد که ما را با احساسات خالصش رها میکند. نمیتوانم تصور کنم که خودِ بسون به معقول و منطقی بودن فیلمش اعتقادی داشته باشد، اما ریسک پذیری او و اینکه پا را فراتر از تواناییهایش گذاشته است مثل همیشه اصالت دارد و به فیلم جلوهای میافزاید که در یک فیلم کامیک-بوکی (مصور) عادی دیده نمیشود. حتی با 10 درصد از توان و ظرفیت مغزم میتوانم متوجه شوم که هرچند این فیلم آن چیزی نیست که به طور معمول به آن نمره ی خوب بدهم، اما بدون شک در عین حماقتش لذتبخش است.
دیدگاه ها
آقا مگه این اسکارلت حامله نیست؟ پس چرا این همه فیلم بازی می کنه؟
هرچند منتقدین هرچی که دلشون خواسته به "لوسی" بدوبیراه گفتن اما من که بدجور منتظرم تا کیفیت خوبش بیاد ببینمش. هم اسکارلت رو داره و امضای بسون به عنوان کارگردان.
لوک بسون باید اسم فیلمش رو می ذاشت "نیکیتا 2".